۱۳۹۳ بهمن ۹, پنجشنبه

بدون نظر

معرفی فیلسوفان لیبرال: جان لاک

 این یادداشت از سلسله یادداشت‌هایی است که با عنوان “مدرسه لیبرالی” در واحد آموزش گروه دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال دانشگاه‌های ایران تهیه شده است و قصد دارد فیلسوفان لیبرال جهان را برای علاقه‌مندان به لیبرالیسم معرفی نماید.
جان لاک (۱۷۰۴-۱۶۳۲) از فیلسوفان سده هفدهم میلادی انگلستان است. او در بیست و نهم اوت ۱۶۳۲ در دهکده‌ی رینگتون در شمال ایالت سامرست، در خانواده‌ای مرفه، لیبرال، آزادمنش و پیرو مذهب پروتستان دیده به جهان گشود. پدرش از وکلای ایالتی بود ولی چون نتوانست درخواست‌های چارلز اول برای جمع‌آوری اعانه از کشتی‌ها در ایالت خود را بپذیرد به مخالفان پیوست و در جنگ‌های داخلی (۱۶۴۲) به عنوان کاپیتان در لشکر داوطلبان ارتش پارلمانی خدمت کرد. در سال ۱۶۴۵ جانِ جوان در مدرسه‌ی وست مینستر پذیرفته شد و تا سال ۱۶۵۲ در آنجا ماند. پس از آن لاک به تحصیل کار‌شناسی فلسفه در دانشگاه آکسفورد پرداخت اما به گفته خودش علاقه‌ای به آن نداشت، جان سخنوری را نه برای کشف حقیقت که برای مشاجره و خودنمایی می‌دانست و معاشرت و بذله گویی را ترجیح می‌داد هر چند به علوم علاقه‌ی وافری نشان می‌داد به ریاضیات بسیار علاقه‌مند بود و روبرت بویل از شیمی‌دانان به‌نام زمان از دوستانش بود چنان‌که بعد از مرگ بویل کتابش به نام «تاریخ هوا» را ویرایش و چاپ نمود همچنین در‌‌ همان سال‌ها مجذوب اندیشه‌های دکارت نیز شد.
جان لاک سرانجام مدرک پزشکی‌اش را از دانشگاه آکسفورد دریافت کرد. تخصص وی در علم پزشکی مقدمه‌ای شد تا با معالجه و آشنایی با آنتونی اشلی و پذیرش مسولیت به عنوان پزشک خانوادگی اشلی و معلم خصوصی نوه لرد اشلی، حادثه مهم زندگی‌اش رقم بخورد، لاک در این مسئولیت وقت بسیاری را صرف کمک به حامیان لرد اشلی می‌کرد. در سال ۱۶۶۹ شرکت تجاری لردهای مالک کارولینا (ویرجینا و کلمبیای فعلی) با مدیریت جان لاک آغاز به کار کرد و تا سال ۱۶۷۲ ادامه یافت. لرد اشلی همچنین در سال ۱۶۷۲ میلادی به ریاست دیوان عالی منصوب شد و البته جان سخنگو، سرپرست و مدیر آن شد. جان لاک که در آن زمان مردی ملاک و ثروتمند به شمار می‌رفت در طی سالهای ۱۶۷۳-۱۶۷۵ به عنوان منشی شورای تجارت و مستعمرات و وزیر بازرگانی و فلاحت خارجی سلطنت مشغول به کار بود، در دو شرکت تجارت برده‌داری سرمایه گذاری کرده بود، و قریب ۴۸۰۰۰ جریب زمین در کارولینا داشت.
جان لاک در سال ۱۶۷۵ به دلیل ابتلا به بیماری سل که پیش از آن، جانِ پدر و برادرش را گرفته بود به فرانسه رفت و چهار سال بعد در ۱۶۷۹ به انگلستان بازگشت و این بار به عنوان مشاور لرد اشلی مشغول به کار شد. در یکی از بد‌ترین اتفاقات زندگی جان لاک، در سال ۱۶۸۰ لرد اشلی به اتهام توطئه علیه چارلز دوم، به هلند تبعید شد و سه سال بعد درگذشت، لاک به خاطر ارتباطش با لرد اشلی با اینکه ظاهرا نقشی در این توطئه نداشت درمعرض سوء ظن قرار گرفت لذا او نیز به هلند رفت و اگرچه مورد عفو قرار گرفت ولی تا دست‌یابی ویلیام اورنج به پادشاهی در سال ۱۶۸۹ در همان‌جا ماند، او در این سال‌ها با استفاده از درآمد حاصل از مایملاک‌اش زندگی آرامی را سپری کرد و فرصت خوبی برای ادامه مطالعاتش به دست آورد. پس از بازگشت به انگلستان به دلیل علاقه پادشاه، پست سفیری نزد فردریک سوم به لاک پیشنهاد شد که با پذیرش او رو به رو نشد، سرانجام با اصرار پادشاه عنوان وکیل حقوقی پادشاه را پذیرفت اما از آنجا که نیازی به حضوری دائمی او نبود، مدت ۱۴ سال به حالت نیمه بازنشسته عمر خود را سپری کرد.
جان لاک هیچ‌گاه ازدواج نکرد و صاحب فرزندی نشد او در سال ۱۷۰۴ دار فانی را وداع گفت.
در دوران حیات جان لاک جنگ‌های مذهبی (۱۶۳۷-۱۶۴۴)، نابردباری‌های مذهبی، سلطنت مطلقه و شرایط بد اقتصادی دامن‌گیر انگستان بود. چارلز اول (۱۶۲۵-۱۶۴۹)، انقلاب انگلستان (۱۶۴۵-۱۶۴۹)، دیکتاتوری کرامول (۱۶۵۳-۱۶۵۸)، چارلز دوم (۱۶۶۰-۱۶۸۵)، جیمز دوم (۱۶۸۵-۱۶۸۹)، انقلاب باشکوه سال ۱۶۸۹، مهم‌ترین بخش‌های تاریخ این کشور را تشکیل می‌دهد.
لاک از مهم‌ترین شارحان نظریه قرارداد اجتماعی و مکتب تجربه‌گرایی است. نظرات او بر پیشرفت شناخت‌شناسی و فلسفه سیاسی تاثیر به‌سزایی داشت یه نحوی که می‌توان گفت او از تأثیرگذار‌ترین اندیشمندان عصر روشنگری شمرده می‌شود. نوشته‌های او بر بزرگانی چون ول‌تر، ژان ژاک روسو، بسیاری از اندیشوران اسکاتلندی و انقلابیون آمریکائی اثرگذار بود. این تأثیر را می‌توان در قانون مشروطه‌ی انگلستان و اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا مشاهده کرد. سر فردریک پولاک در این‌باره می‌گوید: «رساله دوم لاک درباره حکومت احتمالا مهم‌ترین خدمتی ست که تاکنون به قانون مشروطه انگلستان توسط نویسنده‌ای که حرفه‌اش وکالت نبوده، شده است»
اندیشه لاک در ابتدا در نوشتاری با عنوان «رساله‌ای درباره‌ی تساهل» تجلی یافت این رساله بعد‌ها با عنوان «نامه‌هایی در باب تساهل» منتشر شد. این رساله در اصول مقدماتی قانون اساسی حکومت کارولینا تاثیر غیر قابل کتمانی گذارد. اما مهم‌ترین نوشته‌های لاک تنها چند سال بعد درباره‌ی فهم آدمی است. او در ۱۶۷۱ با پنج، شش نفر از دوستانش سرگرم بحث فلسفی بود که متوجه شد پیشرفت بیشتر در بحث برایشان ممکن نیست، مگر آنکه توانایی‌های ذهن خود را بازجویند و دریابند «فهم ما شایستگی پرداختن به کدام موضوعات را دارد یا ندارد» لاک مقاله‌ای در این باب نوشت و همین مقاله هسته‌ی دو پیش‌نویس آغازین پژوهش‌اش را ساخت. او طی سال‌های بعد پژوهش‌اش را ادامه داد، و نخستین کتاب او سرانجام در سال ۱۶۹۰ تحت عنوان «رساله‌ای درباره فهم انسانی» منتشر شد. فرضیه لاک در مورد ذهن معمولاً خاستگاه تصورات امروزی در مورد آگاهی و خود شمرده می‌شود. فرضیه‌ای که در آثار فیلسوفانی چون دیوید هیوم، ژان ژاک روسو و ایمانوئل کانت برجستگی می‌یابد. لاک نخستین فیلسوفی بود که «خود» را از طریق استمرار «هوشیاری» تعریف کرد. او معتقد بود که انسان‌ها چون لوح پاک و دست‌نخورده و تهی از دانش‌زاده می‌شوند و هیچ دانسته درونی و ذاتی ندارند بلکه هر آن‌چه می‌دانند از راه مشاهده (تجربه) به دست می‌آید.
جان لاک همچنین در سال ۱۶۹۰ دو رساله درباره‌ی حکومت مدنی را منتشر ساخت که حاوی نظریات سیاسی اوست.

او در رساله‌ی اول به نظریه حق الهی پادشاهان به سانی که سر رابرت فیلمر پیش کشیده بود تاخت، فیلمر در رساله‌اش که در سال ۱۶۸۰ به چاپ رساند به تفسیر و توجیه حق الهی حکومت پرداخته بود فیلمر با استفاده از برگزیده‌هایی از کتاب مقدس که اجازه مخالفت از منتقدین را سلب می‌کرد و تاکید بر سازگاری سلطنت با قوانین طبیعت دلایل خویش را اقامه می‌کرد. این کتاب با استقبال دربار و طرفداران سلطنت مواجه شد و از همین رو لاک رساله‌ی فیلمر را انتخاب و بنیان‌های نظریه‌اش را نشانه رفت. لاک در رساله‌ی دوم نظریه سیاسی خودش را پرورد و ارائه داد.
رساله دوم لاک با پیش کشیدن وضعیت طبیعی که سرچشمه‌ی همه تنواره‌های سیاسی ست آغاز می‌شود. اما توصیف لاک از وضعیت طبیعی با آنچه هابز توصیف کرده بود متفاوت است. آنچه هابز در توصیف وضع طبیعی ارائه می‌کند برگرفته از انسان‌شناسی او نسبت به انسان است که نه تنها هم‌چون لاک انسان را به مثابه لوحی پاک نمی‌بیند که او را موجود ستیزه‌جو می‌داند که بر وعده خود وفا نمی‌کند و از این رو می‌باید او را ملزم به رعایت قرارداد اجتماعی کرد. در مقابل لاک با تلقی لوح سفید از انسان، عقل‌گرایی را تنها الزام شکل‌گیری قرارداد اجتماعی می‌داند. از این رو می‌توان رساله‌ی دوم را نوشتاری در برابر «لویاتان» هابز دانست. هابز وضعیت طبیعی را وضعیتی می‌دانست که انسان‌ها با دشمنی و نزاع با یکدیگر زندگی می‌کنند و هرج و مرج مطلق حاکم است اما لاک مدعی بود انسان‌ها به واسطه حاکمیت عقل متوجه خواهند بود که احترام به حقوق یکدیگر لازمه زندگی اجتماعی ست از این رو اگر هابز در ادامه فرضیه‌اش در باب وضعیت طبیعی حکومتی مقتدر و حاکم مطلق را چاره کار عنوان می‌کرد لاک حکومت را تنها در صورتی مفید می‌دانست که چیزی بیشتر از آرامش و امنیت نسبی حاکم در وضعیت طبیعی برای مردم به ارمغان آورد. از این رو حکومت پیشنهادی لاک، نه حکومتی مطلقه که شکلی از کارگزاری است که مشروعیت و اقتدار خود را از جامعه مدنی وام می‌گیرد و اعضای جامعه مدنی مجاز هستند در صورت هر گونه تخلف از قرارداد اجتماعی علیه آن بشورند. اعطای حق شورش به مردم از سوی لاک، در کنار مشروعیت دادن به جامعه مدنی به واسطه نظریه لوح سفید و عقل‌گرا دانستن مردم در وضعیت طبیعی، نظریه او را به نظریه‌ای انقلابی تبدیل کرد که در دوران انقلاب شکوه‌مند انگلستان به یاری مخالفان چارلز آمد. ولی پس از آن به علت وضع نوعی تخیلی از وضعیت طبیعی و قرارداد اجتماعی مترتب بر آن، محل بازنگری اندیشمندان سیاسی قرار گرفت و در ‌‌نهایت در کنار نظریه قرارداد اجتماعی هابز، پایه نظریه‌های سیاسی مدرن فرمانروایی مبتنی بر رضایت شد.
لاک در ۱۶۹۳ اندیشه‌هایی درباره‌ی آموزش و پرورش و در ۱۶۹۵معقول بودن مسیحیت را انتشار داد. همچنین در سال ۱۶۸۹ نخستین نامه درباره تساهل را به زبان لاتین و بدون ذکر نام نویسنده منتشر کرد و در پی آن در ۱۶۹۰ و۱۶۹۳ دو نامه‌ی دیگر در باب‌‌ همان موضوع منتشر شد. همچنین نوشته هاییاز لاک پس از مرگش به سال ۱۷۰۶ منتشر شد که عبارتند از: نامه‌ی ناتمام چهارم در باب تساهل، گفتاری درباره‌ی معجزات، بررسی عقیده‌ی مالبرانش در باره‌ی دیدن همه چیز در خدا، تصنیف ناتمام ارشاد فهم، خاطراتش از شافتسبری و چند نامه.
لاک، همچنان که از نوشته‌هایش پیداست سرشت بسیار معتدلی داشت. او تجربه باور بود یعنی معتقد بود تمام شناخت ما از ادراک حسی و درون نگری فراهم می‌آید، اما به این معتقد نبود که ماتن‌ها داده‌های حسی را می‌شناسیم. او عقل باور بود و باور داشت باید همه‌ی آرا و معتقدات را به پیشگاه محکمه عقل آورد، ولی در عین حال امکان انکشاف الهی را منکر نبود. لاک استبداد را خواه در عرصه عقلانی و خواه در عرصه سیاسی نمی‌پسندید، و در شمار یکی از شارحان متقدم مبدا تساهل و مدارا بود. ولی به هیچ رو خواستار هرج و مرج نبود، و گستره‌ای که می‌خواست مبدا تساهل را در آن بکار بندد حدودی داشت. او انسان متدینی بود؛ اما به تعصب یا غیرت نامعتدل میلی نمی‌نمود.
لاک را عموما «پدر معنوی اندیشه‌ی حقوق بشر در دوران جدید می‌دانند.
نکته‌ی قابل تأمل دیگر در اندیشه‌ی سیاسی لاک، امر مشروعیت دولت است. در طرح لاک، دولت نماینده‌ی مردم و در واقع «معتمد» آنان است. و این امر معنایی جز این ندارد که قدرت واقعی از آن مردم است و این مردم هستند که فرمانروای واقعی هستند. در جایی که دولت از اعتماد مردم سوء استفاده کند و یا نتواند اهدافسه‌گانه‌ی زندگی، آزادی و مالکیت خصوصی را برآورد، باید قدرت را به صاحبان اصلی آنکهمردم هستند بازگرداند. فرا‌تر از آن، لاک برای فرد در قبال تعرضات دولتی، حق مقاومت قائل است. هر جا که قوه‌های دولتی اعم از قانونگذاری و یا اجرایی، تجاوزی به حقوق فرد مرتکب شوند و فرد نتواند از طریق گزینش و یا برکناری این نهاد‌ها، از آن تجاوزات ممانعت به عمل آورد، از نظر لاک فرد از حق مقاومت در مقابل دولت برخورداراست.
به طور خلاصه می‌توان گفت که با جان لاک، از منظرتاریخ اندیشه، وارد مرحله‌ای می‌شویم که می‌توان به معنایی واقعی از حقوق بشر سخن به میان آورد. اما این هنوز اوج تکامل اندیشه‌ی حقوق بشر در عصر روشنگری نیست. شارل دو مونتسکیو، ژانژاک روسو و کانت، هر یک به گونه و شیوه‌ی خود، این اندیشه را با تکانه‌هایی نیرومند به پیش می‌رانند.

گردآورندگان: میثم مهرانی – الیاس خلج